داستان فیلم
جیانگ در جنگ وظیفه دارد رهبر قبیله روح روباه را که جنگ بزرگی را برانگیخت ، سرنگون کند. جیانگ او را اسیر می کند و در اعدام او در بهشت وظیفه دارد. با این حال ، او دختری بی گناه را می بیند که توسط روح روباه تسخیر شده است و نمی تواند اجازه دهد او توسط استاد بزرگوار بزرگ کشته شود. استاد او را به دلیل آزاد کردن روح روباه و افتادن به توهم او به زمین می ریزد.ژیانگ ده سال را در زمین ناامید و مأیوس با دوست تایگر خدا که مراقب او است ، می گذراند. جیانگ یک دختر روحانی روباه جوان فراموشی پیدا می کند که شبیه دختری است که هنگام اعدام روباه درخواست کمک می کند. آنها می جنگند اما سرانجام تصمیم می گیرند با هم و برای یافتن شخصیت پدرش و حقیقت ، با ببر خدا در مسیر سفر با هم سفر کنند. در مقصد پادشاه پیر است که ناامید شده و سعی در کشتن دختر روباه دارد. روباههای سایه اهریمنی که دنبال دختر روباه رفته اند او را با خود می برند. جیانگ رهبر قبیله روباه ("نه دم") را زنده دنبال می کند و می بیند. وی توضیح می دهد که این دختر در واقع صیغه ای برای پادشاه پیر است که پدرش او را رها کرده و رها کرده است. و اینکه رهبر قبیله روباه هرگز نمی تواند بدون مرگ دختر جوان به دلیل گره خوردن توسط یک دستبند سرنوشت ، ایجاد شده توسط استاد ، بمیرد.