داستان فیلم
داستان این فیلم در واقع برگرفته از داستان زندگی ولادیسلاو اشپیلمان یکی از بهترین نوازندگان اسبق پیانو در لهستان (دارای لقب ویرتوز) و در زمان واقعه تلخ هولوکاست در شهر ورشو میباشد. اشپیلمان داستان زندگی خود را طی سالهای جنگ جهانی دوم به صورت یک کتاب مینویسد و چاپ میکند که این فیلم هم برگرفته از همین کتاب بوده و ریشه در حقیقت دارد. در سایت رسمی آی ام دی بی که یکی از معتبرترین سایتها در زمینه هنر سینما است گفته شده که این فیلم یک بازسازی بسیار نزدیک از داستان کتاب اشپیلمن است و تمامی اتفاقات در فیلم تقریباً با اندکی بزرگنمایی از این کتاب برگرفته شدهاست. خانواده اشپیلمن خانواده خوشبختی بودند و در آغاز جنگ در امنیت بودند. واکنش اولیه آنها این بود: ما هیچ جا نمیرویم. حلقه نازیها روز به روز تنگتر میشد ولی با این حال خانواده او از گزارشهای مربوط به اعلام جنگ انگلستان و فرانسه علیه آلمان دلگرم میشدند و امیدوار بودند نازیها به زودی عقب رانده میشوند و زندگی به حالت عادی بر میگردد. اما چنین اتفاقی نمیافتد. یهودیان شهر مجبور به تسلیم داراییهایشان و نقل مکان به منطقهای که با دیوارهای آجری از بقیه شهر جدا شده میگردند. یک نیروی پلیس یهود (که برای اجرای قوانین نازیها فعالیت میکردند) به اشپیلمن پستی در این نیرو پیشنهاد میکند، اما او امتناع میکند، اما همان افسر پلیس با خارج کردن اشپیلمن از صف قطار او را از مرگ نجات میدهد.